پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

قند عسل مامان و بابا

دیدار با یک دوست

سلام پسر گلم. از اتفاقایه خیلی خوب و دوست داشتنی اینروزا دیدار با یک دوست بود. دیدن یک دوست وبلاگی. مینای عزیز،مثل کامنتایی که میذاشت مهربون و دوست داشتنی بود و من واقعا خوشحالم از اینکه دوستی ما تویه دنیای مجازی به دنیای واقعی کشیده شد.   اینم پارسایه بداخلاق مامانی با ساقی دوست داشتنی. و تنها عکسی که من موفق شدم بگیرم ازشون همین بود.چون پارسا جوجویه مامان،اصلا حرف گوش نمیکرد. دوستای گل وبلاگی،من واقعا وقت نمیکنم که بیام نت،الان پارسا با عزیز و بابا عزیزش رفته بیرون و من هم باید زبان بخونم.فقط اینو نوشتم که خاطره دیروز و این روز به یاد موندنی رو ثبت کنم.میام و به همتون سر میذنم و همتون رو دوست دارم....
17 آبان 1391

عاشقتم

وقت نمیکنم که بیام و برات بنویسم.کلی ماجرا پیش میاد و کلی کارایه جالب میکنی که همون لحظه میگم،یادم باشه که بنویسم برات،ولی بعد از چند روز که میام بنویسم اصلا یادم نمیاد.دلم میخواد این یکسال بگذره تا یکمی از این فشار کم بشه و یکمی من وقت داشته باشم.مجبور نباشم تا دیر وقت بیدار باشم که زبان بخونم.احساس میکنم که کم آوردم و خسته شدم.دلم میخواد کتابا رو پرت کنم یه طرف و با خیال راحت یه نفس بکشم.دلم میخوا وقتی که بیرونم یا  دارم میخندم این نمره آیلتس خوشیم رو زایل نکنه.شده برام کابوس.یعنی اینروزا تموم میشه گل مامانی؟ پارسایه گلم،پسر خوبم،دوستت دارم.خیلی خیلی دوستت دارم و هیچ وقت از اینکه تو رو داشتم و دارم ناراحت و پشیمون نیستم.نمیدونم...
14 آبان 1391

و. اما...........

و اما پسر گلممممممممممممممم اینروزا حرفای جالبی میزنی.مثلا امروز اومدی و گفتی :مامان بیا بازی کنیم. گفتم که پسرم بذار این ظرفا رو بشورم و بیام و تو با قیافه ایی خیلی حق به جانب گفتی:مامان اشتباه نکن.بیا الان بریم.ببین میگم اشتباه نکن. من هم اومدم و باهات بازی کردم دیدم که راست میگی و بازی نکردن با تو یه اشتباه بزرگه . ... یا امروز که از بیرون اومدیم تو با سرعت دویدی تویه اطاق و گندآلو رو بغل کردی و گفتی:گندآلویه نازنین من،دلت برام تنگ شده بود؟ اینم آخرین عکس از مهرماه که برام مونده.قربون نگاه کجت بشم اینم از عکسای امروز که رفته بودیم پاساژ خاطره انزلی و بابا هم تو رو حسابی مشغول کرد قورباغه ایی که تو خیلی بهش ع...
5 آبان 1391
1